۱۳۸۹ فروردین ۳۱, سه‌شنبه

حجاب شخصی نیست گویا

جا داره به نوبه خودم تشکر کنم از جناب آقای ستار هدایت که مجددا تاکید کردند "حجاب یک مسئله شخصی نیست"
قطعا حجاب یک مسئله شخصی نیست. بر منکرش لعنت. حجاب اجباری مثل آتش می مونه که خشک و تر رو با هم می سوزونه. تفکری که حجاب رو اجباری می کنه و معتقده "حجاب مصونیت است نه محدویت" و "زن مرواریدی است در صدف" و "اگر بی حجابی تمدن است، حیوانات متمدن ترند" هم زن رو تحت تاثیر قرار می ده و هم مرد رو.
وقتی از بچگی توی گوش یه دختر می خونی که "تو باید پاکدامن باشی و برای اینکه پاکدامن بمونی نباید دامن پات کنی. بلکه باید یه شلوار بپوشی و از روش مانتو و از روی این دو تا چادر، وگرنه بقیه رو تحریک می کنی، وقتی مردها تحریک می شن، اصلا دست خودشون نیست، نمی تونن خودشون رو کنترل کنن، غریزه شون اینجوریه" نه تنها دخترا فکر می کنن بی حجابی گناه کبیرهاست و اگر مردی نگاه هیزی بهشون می کنه حتما مشکل از خودشونه، لابد حجابشون کامل نیست، بلکه پسرها هم فکر می کنن وقتی یه زنی رو می بینن که حجابش کامل نیست، الان باید تحریک بشن. وگرنه مرد نیستن. و یا اینکه حق دارن تحریک بشن. به اونها چه. تقصیر دختره بوده خودشو جمع نکرده. حق دارن اصلا بهش تجاوز کنن.

نکته دیگر اینکه از اونجا که حجاب اجباری مصداق بارز خشونت علیه زنان است، قطعا یک مسئله شخصی نیست. بلکه همه جامعه رو تحت تاثیر قرار می ده.
چه طور بود تحلیلم؟

۱۳۸۹ فروردین ۳۰, دوشنبه

The fucking mondays

روزنامه بهار هم توقیف شد.
اینگونه باشد که همه...

۱۳۸۹ فروردین ۲۴, سه‌شنبه

نون و خون

دیروز یه آقای میانسالی تو خیابونمون، دو لا شده بود و با زحمت بسیار داشت چند تکه نون که کنار سطل آشغال رو پیاده رو افتاده بود رو برداره. چند دقیقه ای کلنجار رفت. من نمی تونستم چشم ازش بردارم. فکر کنم فهمید. به چی نگاه می کردم؟
نمی خوام زر بزنم. اما داشتم فکر می کردم کاش می شد مردم ما نصف ارزشی که برای نون قائلن، برای خون آدم ها قائل بودن. خون هایی که ریخت و خیابون رو فرش کرد. هیچ کس اون خون ها رو جمع نکرد. نصفه شب ماشین آتش نشانی اومد شستشون.

۱۳۸۹ فروردین ۲۱, شنبه

تضاعف

نتيجه اين سيستم كار مضاعف براي من شده هر سه وعده را تنها غذا خوردن. عزيزم، نمي شد از بين اين همه حرف هاي خوب "آقا" اين يكي را نچسبي؟