۱۳۸۸ مهر ۸, چهارشنبه

غم نان و چيزهاي ديگر

چند وقته يه صفحه گرفتم تو يه روزنامه اي كه با آدم هاي مشهور حرف مي زنم و بهترين و بدترين خاطره شون رو مي نويسم. پولش خوب نيست اما خيالم راحته كه دير هم كه شده بالاخره مي گيرم. اگر اين كارو نداشتم فعلا از گرسنگي نمي مردم اما ممكن بود از افسردگي ناشي از نداشتن استقلال مالي بميرم. پس با كله قبول كردم.
هر شماره بايد با 7 نفر صحبت كنم و گرچه هنوز چاپ نشده اما بايد هفته اي هفت مطلب دپو كنم. تو اين دو هفته واقعا اتفاقات جالبي افتاده. زنگ زدم به بازيگرا، فوتباليست ها و مربي ها. بازيگرا رو دوست ندارم. اما مجبورم بهشون زنگ بزنم. به اونايي كه دوست دارم زنگ نمي زنم چون يا مصاحبه باهاشون ممنوعه يا حاضر نيستن با جام جم حرف بزنن يا من روم نمي شه به خاطر چنين موضوع در پيتي بهشون زنگ بزنم. يه سري هم كه فكرشو نمي كنم صحبت نمي كنن. مثلا به مريلا زارعي زنگ زدم و مودبانه عذر خواهي كرد. نكته اينجاست كه بقيه هم كه از نظر من كارشون هم درست نيست مصاحبه نمي كنن. مثلا فلامك جنيدي مي گه من راجع به زندگي خصوصي م حرف نمي زنم و طناز طباطبايي مي گه من چنين سوالي رو جواب نمي دم. اما جوكش اينجاست كه علي صادقي منو سر كار مي ذاره و مي گه: بله من خاطرات تلخ زيادي دارم و وقتي مي گم خب بگو مي گه نمي تونم به شما بگم. اما هستن آدمايي مثل خمسه كه براي من آدماي بزرگي هستن اما حرف مي زنن و با مهربوني هم حرف مي زنن.
اين وسط عاشق فوتباليست ها و مربي ها شدم. بر خلاف اونچه فكر مي كردم فوتباليست ها درپيت نيستن و خيلي مودب حرف مي زنن و خوب هم جواب مي دن. مربي ها هم همين طور. اما خيلي دوست دارم به فيروز كريمي يه زنگ بزنم! يه قضيه جالب اينه كه اكثر آدم هاي مشهور تا لنگ ظهر مي خوابن. منم تا لنگ ظهر مي خوابم. پس منم مشهورم.
به تاجيك (خبرنگار سينما) زنگ زدم كه ازش شماره بگيرم. شماره پگاه آهنگراني رو داده مي گه: فكر كنم شما رو بشناسه. تو فاز حقوق زنان و اينهاست. مي ميرم از خنده! تصور مي كنم زنگ زدم به پگاه آهنگراني و مي گم: من فلاني فعال حقوق زنان هستم. اما براي فلان روزنامه كار مي كنم و فلان سوال رو دارم!
دوست ندارم اين كارو اما قبول كردم. منتظرم عشق بعد از ازدواج به وجود بياد. به نظرتون با اسم مستعار بدم؟ روم نمي شه با اسم واقعي بنويسم. به يه نفر زنگ زدم كه بدترين خاطره اش اعدام شدن يكي از بستگانش قبل از اتقلاب بود. با شرمندگي مي گم ببخشيد گرايش سياسي شون چي بود؟ چون مي دونيد كه ما بعضي از شهداي قبل از اتقلاب رو نمي تونيم درباره شون بنويسيم...خيلي زشت بود سوالم.
به ساقي مي گم: چرا من آدم مشهوري نيستم كه خبرنگارا بهم زنگ بزنن؟ چرا من بايد اين كارو بكنم؟ مي گه: تو آدم مشهوري هستي! اما خيلي با كلاسي به همين خاطر بي بي سي بهت زنگ مي زنه نه نشريات زرد! ...خيلي ممنون! آدم ها وقتي حالشون بده بايد به صورت دوره اي همديگر رو تحويل بگرين.

۱۳۸۸ مهر ۴, شنبه

آشپزي

دوستم گفت: خيلي بده كه شوهر آدم آشپزي بلد باشه. گفتم: عجب خري هستي! چي ش بده؟ گفت: شوهرم ازم ايراد مي گرفت و روزاي اول با استرس غذا درست مي كردم!!!!

آيا اين يك حرف عاديه و من منگلم كه يك ماهه دارم سعي مي كنم تحليلش كنم؟