۱۳۸۹ اسفند ۱۴, شنبه

خواب

دیشب خواب می دیدم دارم با برد پیت گپ می زنم و بهش می گم: I have 2 kids, Aras & Samآنجلینا جون هم بود، یه جایی یه کار خیره ای چیزی بود فکر کنم. و من واقعا دو تا بچه داشتم. ارس و سام!

۱۳۸۹ اسفند ۱۱, چهارشنبه

خبری بود یا نبود؟

خوب با اینکه برای من واقعا نوشتن سخت است و در یک سال و نیم گذشته به خاطر "نتوانستن" خیلی کم نوشته ام، از دیدن حیرت و بهت زدگی "این" و "آن" در فیس بوک و گودر دیگر واجب شد که بنویسم.
اعتراض خیابانی سالها بود که مثل یک آرزوی دست نیافتنی گیر کرده بود توی گلوی خیلی هایمان . خب سر ماجرای کوی که من بچه بودم، اما باز هم یاد ندارم شنیده باشم از تظاهرات خیابانی گسترده. آن هم از 22 خرداد 84 و 85 جلوی دانشگاه تهران و هفت تیر، که اولی اش چند هزار نفری برگزار شد و دومی اش کلا شکل نگرفت. سر کمپین های انتخاباتی پارسال و بعد از انتخابات بود که طعم شیرین اعتراض بی خشونت خیابانی را چشیدیم. خداوکیلی میلیونی بود تظاهرات ها. خشونت هم به غیر از سی خرداد با آن همه کشته، تا قبل از عاشورا کم بود. در تمام این سالها تعریف ما از تظاهرات و یا هر گونه دیگری از "اعتراض" عوض شده. همانطور که تعریف ها از "برخورد" و "زندان" و "محکومیت" هم عوض شده. همانطور که مفهوم "الله اکبر" و "یاحسین" هم عوض شده و خیلی چیزهای دیگر عوض شده اند.
حالا ای عزیزانی که دیروز (10 اسفند) برای خرید عید به خیابان ها رفتید و می گویید "خبری نبود" یا "نمی دونی چه خبر بود"، طول و عرض اعتراضات را با کدام مترتان اندازه می گیرید؟ متر 10 سال پیش یا 18 ماه پیش؟ ای عزیزانی که معنی "خبر" یادتان رفته، بسته شدن تمامی راههای ورودی (از ماشین رو گرفته تا پیاده رو) به خیابان های آزادی و انقلاب "خبر" است. جمعیت هزاران نفری، در پیاده رو هایی که نیروهای ضد شورش با ضربه نرم باتوم، مردم را از آن دور می کنند "خبر" است. روزنامه های سوخته توی خیابان و چشم های اشک آلود "خبر" است. صدای تیرهای پیاپی "خبر" است. حمله ور شدن موتور سوارها و باتوم به دست ها به خیابان های فرعی برای پراکنده کردنشان و پیشمان کردنشان از بازگشت به خیابان "خبر" است. با این همه دسته های چند صد نفری منسجم، در محاصره نیروهای ضد شورش از شش جهت و "یا حسین میر حسین" گفتن و شلیک گاز اشک آور به ازای هر یک بیت شعار "خبر" است. باز پیدا کردن همدیگر و باز شعار دادن "نمی دانید چه خبر" است.
مردم نمی توانند اشکاور بخورند و بمانند. مگر نفس خودتان از اشکاور بند نمی آید، مگر دیدتان تار نمی شود، مگر اشکتان در نمی آید؟ شجاعت پسری که اشکاور را از روی زمین بر می دارد و به سمت خودشان بر می گرداند "خبر" است.
من با خشونت مخالفم. و چیزی که می دانم این است که با این حجم سرکوب، اعتراض بی خشونت در خیابان ها نمی تواند به تعریف 18 ماه پیش نزدیک شود. وقتی تمام تلاششان این است که نگذارند هسته های تجمعی شکل بگیرد، وقتی با دیدن کمترین جمعیت و شنیدن اولین شعارها، باتوم و اشکاور می زنند و یک سری را هم می گیرند و می برند، نمی شود قطره ها به هم بپیوندند و دریا شوند. می شود چند هزار شد، چند ده هزار شد، رود شد. آن روزهای اول، همه شاهد هستید که این سرکوب ها نبود. می شد که آمد و یکدیگر را پیدا کرد و دریا شد.
نکته دیگر اینکه وقتی به خاطر سرکوب تظاهرات به هم پیوسته نمی شود، چیزهایی که می بینیم یا در آن مشارکت داریم بسته است به زمان و مکان. ممکن است ساعت 5 چهار راه ولی عصر صحنه تظاهرات باشد و خشونت، اما همان موقع در جمال زاده خبری نباشد. یا ساعت 6 جمال زاده صدای شعار و تیر بیاید، ولی عصر فقط پلیس ضد شورش باشد. فکر نکنیم اگر ما چیزی ندیده ایم، یعنی خبری نبوده یا اگر خیلی دیده ایم، یعنی همه جا همین طور بوده.
افسردگی بیماری مشترک سه چهار نسل است در این مملکت. برای ما "شادی" شده یک اتفاق خارق العاده. اینها قبول است ولی، باید با این بیماری کنار بیاییم اول و دارویش که مهیا شد، درمانش کنیم. کارهایی که نباید بکنیم به نظر من "عصبانی شدن از دست مردم" و "ترسو وبی عرضه خواندن" یکدیگر است. یک کمی هم تعاریفمان را از اعتراض و تظاهرات تعدیل کنیم بهتر است به نظرم.
بررسی تاکتیک های جایگزین، باشد به عهده شما عزیزان اهل سیاست. من ِ به قول پرستو "چشم ملت" (اگر واقعا باشم) فقط می توانم بگویم چه می بینم و چه فکر می کنم.