۱۳۸۸ اسفند ۱۸, سه‌شنبه

نقاشی

برادران و خواهران عزیز رنگ پاش
این روزها وقتی که در اوج ناامیدی، در خیابان های خاکستری این شهر با حال و هوای سیم آجین اسفند پا می گذاریم، تا که چشممان به تابلوهای راهنمایی که وسط اتوبان در ارتفاع پنج متری زمین نصب شده است می افتد و سبز می بینیم، حالی به حولی می شویم.
اجرتان با آقا امام حسین! "همت"تان بلند، "حکیم"تان عریض باد!

۱۳۸۸ اسفند ۱۲, چهارشنبه

فرشته هايي با آرواره هاي آهنين

"آقاي رييس جمهور! زن ها چه قدر بايد براي احقاق حقوقشان صبر كنند؟"
اگر قرار است بميرم، دلم مي خواهد قبل از نوشتن اين متن نباشد. براي اينكه ديدن اين فيلم، مثل خواندن كتاب هاي غاده السمان بود: خواندن تمام آنچه مدت ها در ذهنت بوده و هرگز ننوشته اي. انگار كه سخن تو از دهان ديگري خارج شده است.

آنها در يكي از خيابان هاي اصلي شهر راهپيمايي كردند. راهپيمايي بزرگي كه امنيتش را پليس به عهده داشت و البته نتوانست حفظش كند. مردم به آنها حمله كردند و صدها نفر راهي بيمارستان شدند. روزنامه ها پر شد از اخبار كمپين زنان براي گرفتن حق راي و آنها خوشحال بودند.

با رييس جمهور ديدار كردند. بهشان اهميت نداد و گفت مسايل مهمتري براي كار دارد. زنان حكومتي پشتشان را خالي كردند و آنها تصميم گرفتند كمپين خودشان را راه بيندازند و كمك هاي مردمي بگيرند. يك دفتر گرفتند و شروع كردند به جمع آوري كمك هاي مالي. داوطلب ها را آموزش دادند كه چه طور به ايالت هاي مختلف بروند و سخنراني كنند. گفتند چه طور به پارلمان و سنا بروند و لابي كنند. اعلام كردند كه تا زماني كه قانون اساسي اصلاح نشود، هر روز از سپيده تا غروب مقابل كاخ سفيد تجمع مي كنند و روي پرچم هايشان شعارهاي آزادي رييس جمهورشان را نوشتند. پليس هر چه كرد نتوانست دستگيرشان كند. بهانه اي نداشت.

جنگ شروع شد. زن ها دو دل شدند كه در زمان جنگ به كارشان ادامه بدهند يا نه. نهايتا تصميم گرفتند ادامه دهند. اگر عقب نشيني مي كردند شكست مي خوردند و خبري از حق راي نمي شد. تجمع كردند و اين بار به جرم اخلال در عبور و مرور دستگير شدند. به دو ماه زندان يا پرداخت 10 دلار جريمه محكوم شدند. يك سنت هم نپرداختند و به زندان رفتند.

مقابل كاخ سفيد، مجمر بزرگ آتش درست كردند. حرف هاي رييس جمهورهاي تاريخ آمريكا را در حمايت از برابري مي خواندند و يك يك آتش مي زدند. دوباره بازداشت مي شدند. كتك مي خوردند. زندان مي كشيدند.

اعتصاب غذا كردند. روان پزشك زندان از يكي شان پرسيد چه خصومتي با رييس جمهور ويلسون دارد؟ گفت: خصومتي با او ندارم. مشكل من با مقام قانوني اوست. مشكل من با قانون نابرابر است. تا زماني كه اين قانون اصلاح نشود، تمام زنان اين مملكت زنداني هستند.

كفش البته توي سرشان نخورد. دهان هايشان را به زور باز كردند و به آنها غذا خوراندند. پشت سر هم استفراغ مي كردند و از بيني و دهانشان خون مي آمد. موضوع به بيرون درز كرد و مطبوعات جنجال كردند. بلوايي به پا شد و رييس جمهور مجبور شد لايحه حق راي زنان را به سنا تقديم كند.

لحظه هاي پيش از راي گيري، در حالي كه يك راي كم داشتند رهبران معنوي جنبش، اين جملات را رد و بدل كردند:

- مي رم زلاند نو. اونجا زن ها از 1893 حق راي دارن.
- مي خواي بري گوسفند چروني؟ تو روسيه هم زن ها حق راي دارن!
- زمستوناش طولانيه.
- بيل زدن از گوسفندچروني بهتره.

لايحه راي آورد. فرشته هاي آرواره آهنين پيروز شدند.

صد سال بعد...

زن ها براي برگزاري تجمع در اعتراض به قوانين تبعيض آميز تقاضاي مجوز مي كنند. مجوز نمي دهند، بدون مجوز تجمع مي كنند. مردم كاري ندارند، نيروهاي پليس كار را به خشونت مي كشند. روزنامه ها حق ندارند چيزي بنويسند. زنها دوباره عزم تجمع مي كنند، كرور كرور بازداشت مي شوند و تجمعي شكل نمي گيرد. پليس هاي زن هم زن ها را مي زنند. آنها را روي زمين مي كشند و دستشان را مي شكنند. اتهامشان اقدام عليه امنيت ملي و بر هم زدن نظم عمومي است. دادگاهي مي شوند. دوستانشان براي حمايت از آنها به دادگاه مي روند. همه را بازداشت مي كنند. حكم هاي سنگين و حبس هاي تعزيري طولاني مدت صادر مي كنند. كمپين يك ميليون امضا براي تغيير قوانين تبعيض آميز جرم مي شود. امضاي كمپين جرم مي شود. جمع آوري امضا جرم مي شود و براي هر جرم جريمه اي سنگين در نظر مي گيرند.

لايحه حمايت از خانواده، چندزني را مجاز مي شمارد. زن ها ساكت نمي نشينند. اعتراض مي كند. به لايحه نه مي گويند. به سراسر ايران مي روند و كارت پستال هاي "نه به لايحه ضد خانواده" را مي فروشند و مردم را به اعتراض تشويق مي كنند. به مجلس مي روند و با نماينده ها ديدار مي كنند. نماينده ها يا نمي پذيرند، يا وعده سر خرمن مي دهند. به طور موقت لايحه تعليق مي شود. بار ديگر دوباره به صحن مجلس مي رود.

در دادگاهها هنوز حكم سنگسار صادر مي شود. خشونت خانگي چيزي عادي است. قتل هاي ناموسي ادامه دارد. سن مسووليت كيفري دختران 9 سال است. چند زني كاملا قانوني است. سقف شيشه اي جلوي ارتقاي زنان شاغل را مي گيرد. سهميه بندي جنسيتي حق بسياري از زنان را براي تحصيل زايل مي كند. زنها را به استاديوم فوتبال راه نمي دهند. به كودكان زناني كه همسر غير ايراني دارند شناسنامه نمي دهند. زنها حق طلاق ندارند. وقتي متاهل مي شوند تمام اختيارشان به شوهر واگذار مي شود. نمي توانند بدون اجازه درس بخوانند يا كار كنند. ميان زن "مدخوله" و "غيرمدخوله" يك دنيا فاصله است و بخش مهمي از قوانين را، همين دخول تحت تاثير قرار مي دهد.

زن ها – و مردها- حق راي ندارند. اعتراض مي كنند. سكوت مي كنند. سبز مي پوشند. گلوله مي خورند و مقابل چشم ميليون ها نفر جان مي دهند. بهشان تجاوز مي شود. جسد سوخته شان را در بيابان رها مي كنند. دهها هزار نفر را بازداشت مي كنند. عده اي در زندان و عده اي خارج از زندان مي ميرند. بسياري مجبور مي شوند بروند. آنها كه مانده اند، تحت فشار پرچم ها را زمين مي گذارند و گوشه مي گيرند.

"آقاي رييس جمهور! زن ها چه قدر بايد براي احقاق حقوقشان صبر كنند؟"

- مي رم زلاند نو! اونجا زن ها از 1983 حق راي دارن
- آره. منم راه مي افتم. تو راه تصميم مي گيرم كجا برم

لايحه اي نيست كه راي بياورد. زن ها دوباره و دوباره و دوباره پرچم هاي زمين افتاده را دست مي گيرند. ديوار محكوم است به فرو ريختن و فرشته هاي آرواره آهنين، يك روز لب به خواندن مي گشايند.