۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

به چي نگاه مي كني؟

آن آقا كه به دليل شباهت چهره اش با آن قاتل، مرا ياد فيلم Match point مي انداخت يك بار گفت: آيا شما قبول داريد كه مردها حق دارند فقط به صكص زن ها نگاه كنند؟ من به خاطر شوكه شدن از سوال جسورانه اي كه در اولين برخورد ازم پرسيد به منمن افتادم و يادم نيست دقيقا چه جوابي دادم. اما هر روزي كه مي گذرد دوست دارم يك بار ديگر اين سوال را از من بپرسد و علي رغم اينكه دوست پسر دوستم بود جلوي همه بهش بگويم: مردها گه مي خورند فقط سه صكص زن ها نگاه مي كنند.

بارها از آنها پرسيده ام خوشتان مي آيد فقط به چشم يك آلت به شما نگاه كنند و در خيابان وقتي شما را مي بينند بگويند: واي! عجب فلاني! گفته اند: بله. خيلي خوشمان مي آيد. نمي دانم تا چه حد صادقانه جواب داده اند، راست گفته اند يا دروغ. اما يك نفر به آنها حالي كند ما خوشمان نمي آيد و آنها اگر شرف انساني داشته باشند تنها به زن هايي به آن چشم نگاه مي كنند كه خود زن ها بخواهند. اگر زني تصميم گرفت سبك زندگي اش، شغلش يا عشقش اين باشد كه به صكصش نگاه كنيد، بفرماييد. در غير اين صورت ببخشيد اما واقعا گه مي خوريد.

۱۳۸۸ مهر ۲۹, چهارشنبه

هم ذات پنداري

من پرتقال را وقتي كه توي دستگاه آب ميوه گيري له مي شود، پوستش سالم مي ماند، درون مايه اش را مي كشند و تفاله اش مي ماند درك مي كنم. من گوشت را هم درك مي كنم، وقتي كه توي چرخ گوشت، بند از بندش جا مي شود و با لپه قاطي مي شود و هويت گوشت بودنش را از دست مي دهد. من سير را هم درك مي كنم، وقتي كه بعد از رنده شدن جز يك سر سيبيلو هيچ چيز ازش باقي نمي ماند.

سر قلبم از دو روز پيش تا حالا همه اين بلاها آمده. به قول نسرين، كلي خشونت جنسي شده ام. از هزار جنبه مختلف كه به عقل جن هم نمي رسد. اما به عقل بشر مي رسد و در كمال خونسردي اين خشونت را اعمال مي كند و به تخمش هم نيست. هيچ كدامشان نمي فهمند دقيقا چه كار كرده اند. با خودشان مي گويند: حالا يك حرفي زديم ديگه! اگه خوشش نياد، حتما بدش هم نمياد.

اين همه درد فقط به خاطر زن بودن، اگر زن نبودم اين دردها نبود؟ خيلي دلم مي خواهد بدانم مردها چه دردهايي دارند؟

۱۳۸۸ مهر ۲۰, دوشنبه

تهديد

چند روز پيش داشتم پيغام هاي گوشي تلفن خونه رو گوش مي كردم. صداي يك زن مي گفت: مشترك گرامي! شما تحت تاثير رسانه هاي بيگانه قرار گرفته ايد. چنانچه تصميم بگيريد در اغتشاشات شركت كنيد طبق ماده اين و اين و اين مجرم شناخته مي شويد.

!!! تصور كنيد حتي نگفته با شما برخورد مي شه يا شما دادگاهي مي شويد. گفته شما مجرم شناخته مي شويد! پس تمام اين مدت كه ما توي هر تلفن به برادرها خسته نباشيد مي گفتيم و سلام مي كرديم، درست مي گفتيم. واقعا در زحمتي طاقت فرسا به تمام تلفن هاي ما گوش دادن، از بيماري هاي اعضاي فاميل و جاهاز برون اين و حموم زايمون اون هم اطلاع دقيق دارن حتما!

۱۳۸۸ مهر ۱۸, شنبه

تمرين

سريال هاي خانواده اولشان دقيقا مثل زندگي آدم است. يك نفر عاشق مي شود و كسي كه مورد عاشق شدن قرار گرفته محل سگ نمي دهد به طرف. آدم كنجكاو مي شود و سريال را دنبال مي كند. مي بيند همان اتفاقات زندگي عادي اش دارد مي افتد: همان ابراز عشق ها و خسته شدن ها و كنار گذاشتن هاي موقت و دوباره برگشتن ها. آن وقت آدم مي نشيند ته سريال را در مي آورد و مي بيند چه پايان خوشي! بالاخره هر دو عاشق هم شدند و همه چيز به خوبي پيش رفت. اما در زندگي هيچ وقت اين طوري نمي شود و سرويس شدن دهان امري است كاملا عادي. شجاع مي شوي، گير مي دهي، له مي شوي و سقوط مي كني ته دره، اما آن معجزه سريال هاي خانواده رخ نمي دهد و تو دوباره نمي آيي بالا. مي ماني همان ته مي پوسي، مي گندي و دست آخر مي روي سراغ يك زندگي ديگر. اما با آن آدم هيچ شانسي نداري.

اينها را نوشتم چون مي خواهم تمرين شجاع بودن و عدم خود سانسوري كنم. به عنوان زني كه رسما دارد متاهل مي شود.

۱۳۸۸ مهر ۱۰, جمعه

چرخ گوشت

قلبم را يكي انداخته توي يك چرخ گوشت با تيغ هاي كند. كه يكهو چرخ نشود. له شود درد بكشد و آخرش بشود يك تكه گوشت غير قابل استفاده كه گربه هم سراغش نمي رود.
كي بود اين كار را كرد؟ خودم بودم خدايا؟ تو بودي؟ او بود؟