۱۳۸۸ مرداد ۲۱, چهارشنبه

من در تمام رنگ ها وارياسيون سبز مي ريختم

فهيمه عزيزم ديروز زنگ زد. روحيه ش خوب بود و مثل هميشه كه موقع شوخي لهجه تركي مي گيرد گفت: اينجا خيلي خوبه! اغتشاش كنيد!
پرسيدم حالت خوب است؟ مي تواني غذا بخوري؟ تصور كنيد يك آدم 45 كيلويي را كه ناراحتي معده دارد و هر غذايي را نمي تواند بخورد و كمي كه عصبي مي شود هر چه مي خورد بالا مي آورد. گفت: غذا مي دهند. دارو نمي دهند. يكي از بچه ها قرص آهن دارد. روزي يكي مي خورم.
خدا را شكر مي كنم در بند متادون است و 209 نيست. مي تواند زنگ بزند. سلولش بزرگ است و بهشان اجازه مي دهند داروهايشان را همراه ببرند.
مي پرسم: حالا بگو ببينم اعتراف هم كردي؟
فهميه آرايشگر است. اعترافاتش چه مي تواند باشد؟ مي گويد: من اعتراف كردم كه در تمام رنگ ها وارياسيون سبز مي ريختم! (وارياسيون يك چيزي است كه به رنگ مو اضافه مي كنند كه رنگ را طبيعي تر كند و مثلا زردي و قرمزي اش را بگيرد. يا تن رنگ خواصي را به مو بدهد) من خط چشم سبز براي زن ها مي كشيدم و لاك سبز مي زدم!
اعترافات احتمالي اش را مرور مي كردم و مي خنديدم. اما وقتي زنگ زد، بغض نگذاشت بگويم و بخندد. گفت و خنديدم. امروز مي شود هشت روز. تازه كساني هم بندي اش بودند كه بيشتر از 50 روز بازداشت بوده اند.

۳ نظر:

حامد گفت...

خدا به همه بچه هایی که داخل هستن صبر و تحمل بده و بما که بیرون هستیم هم درک و شجاعت بیشتری بده تا بتونیم هرچی زودتر به بهترین نتیجه ها برسیم. آمین

نسرین گفت...

میگم تا وقتی که خیلی ها ادرس جدیدمونو ندارند خودمون واسه هم کامنت بذاریم که روحیه مون خراب نشه! حس کسی را دارم که رفته دیار غربت.و همسایه ها رو نمی شناسه.

Unknown گفت...

به به بلاگ اسپوت!
بدا روزگاریه،اما حتمن یه روزم نوبت ما میشه!