۱۳۹۰ تیر ۱۳, دوشنبه

بهار آزادی

خب. من الان تو یه خونه چهارصد ساله نشستم. تو طبقه هم کف از یه خونه چهارصد ساله با وسایل چوبی قدیمی و برقی جدید. با فرش های ایرانی، میزهای چوب گردو، آینه های قاب طلایی و کف و سقف چوبی. با دیوارهای قطور گچی. با پنجره های دو لایه با قفل های عجیب. با کمدهای پر از کشو. با و میز و صندلی هایی که پارچه هاش دستبافت گلدوزی شده. با اجاق گاز قدیمی که با آتیش کار می کنه و بخاری های عتیقه ی فلزی که توشون چوب می سوزه. با قالب های مسی کیک و شیرینی. با قاشق و چنگال و بشقاب های چینی قدیمی. با شراب هایی که مسافرای قبلی نصفه رها کردن. با ساعت ها و قاب عکسی های گاهی کهنه تر از صد سال. با یک عالمه پنجره، به چهار جهت. رو به کوه، جنگل، رو به رودخونه، مزرعه. رو به اسب های دم افشون، گاوهای تنبلِ بور، خرگوش ها و گربه های اهلی. با ظهرهای گرم آفتابی، روی صندلی هایی مخصوص آفتاب گرفتن، و شب های سرد با بخاری و پتو و لپ تاپ و چای بابونه.
کمی اون ور تر، مغازه های روستایی کوچیک، با یخچال و صندوقی برای اینکه پول هر چی که بر می داری بندازی توش، و خودکار و کاغذ، برای اینکه اگر پول خرد نداری برای صاحبش یادداشت بذاری که بعدا پولش رو میاری. اون طرف تر، ایستگاه راه آهن، ماجراجوهای موتور سوار و ماشین هایی که حتی روز هم چراغشون روشنه و نمی ترسن پول برقشون زیاد بیاد. کلیسایی که هیچ کس موقع ورود، کسی از ترس یک آقابالاسر، کارت شناسایی ازت نمی خواد. و قبرستونی که بیشتر از مرده گل داره.
اینجا، همین لحظه، گرمای مطبوع بخاری، در سرمای 9 درجه، من و پلیور پشمی و شال قرمزم، موهای رها شده از بند روسری، اینترنت بدون فیلتر و لپ تاپی که چهار ساعت دیگه شارژ داره.
..... و من، که فکر می کنم بعد از بیست و شش سال، با قلبی که هر روز از جاش کنده شده، انداختنش توی بلندر، له شده، دوباره شکل گرفته و برگشته، قلبی که پخش شده کف آسفالت خیابون تابستون و تریلی هیژده چرخ از روش رد شده، قلبی که هی گرم شده، هی سرد شده، هی دویده و هی ایستاده از تپیدن، قلبی که تو مرداد شروع کرده، تو خرداد زده، زده، زده، ایستاده، زده، تو مهر تپیده، تپیده، ترکیده، تو اسفند ایستاده مرده، زنده شده تو اردی بهشت... با این قلب ترک برداشته ی شکسته ی درب و داغون شده ی ترکیده و پرروی دوباره تپیده و یخ زده ی هنوز امیدوار... من فکر می کنم لیاقت این چیز خوب رو دارم، بی خبر مرگ آزادی، زیر چکمه های هر روز.
جای همه شما خالی.