۱۳۸۸ مهر ۱۸, شنبه

تمرين

سريال هاي خانواده اولشان دقيقا مثل زندگي آدم است. يك نفر عاشق مي شود و كسي كه مورد عاشق شدن قرار گرفته محل سگ نمي دهد به طرف. آدم كنجكاو مي شود و سريال را دنبال مي كند. مي بيند همان اتفاقات زندگي عادي اش دارد مي افتد: همان ابراز عشق ها و خسته شدن ها و كنار گذاشتن هاي موقت و دوباره برگشتن ها. آن وقت آدم مي نشيند ته سريال را در مي آورد و مي بيند چه پايان خوشي! بالاخره هر دو عاشق هم شدند و همه چيز به خوبي پيش رفت. اما در زندگي هيچ وقت اين طوري نمي شود و سرويس شدن دهان امري است كاملا عادي. شجاع مي شوي، گير مي دهي، له مي شوي و سقوط مي كني ته دره، اما آن معجزه سريال هاي خانواده رخ نمي دهد و تو دوباره نمي آيي بالا. مي ماني همان ته مي پوسي، مي گندي و دست آخر مي روي سراغ يك زندگي ديگر. اما با آن آدم هيچ شانسي نداري.

اينها را نوشتم چون مي خواهم تمرين شجاع بودن و عدم خود سانسوري كنم. به عنوان زني كه رسما دارد متاهل مي شود.

۴ نظر:

نازي گفت...

منظورت اينه كه متاهلي يعني ته دره ماندن و پوسيدن ؟
نمي فهمم .

ابر ارديبهشت گفت...

نه نازي جان! تو اين چيزي كه من گفتم منظورم هر نوع رابطه يك طرفه بود كه بعضي آدم ها حتي تا چند سال خودشون رو درگيرش مي كنن. مي تونه ازدواج باشه يا هر رابطه ديگه اي. تو سريال ها آخر اين رابطه ها گل و بلبل مي شه اما در زندگي عادي آدم ها بايد ول كنن و برن سراغ يه زندگي ديگه. چيزي كه من مي دونم از زندگي اينه.

me! گفت...

با اون آدم هیچ شانسی ندارن آدم قدیمیه منظورت بود یا جدیده؟ اگه اینهمه اعتقاد داری که آدم جدیده شانسی برات نداره چرا باهاش ازدواج می کنی؟

سارا گفت...

اي بابا! يا من حرف زدن يادم رفته يا شما خوندن! توضيح دادن فايده نداره مثل اينكه